مو و سام سالهای سال درستان خوبی برای هم بودند اما بالاخره روزگار حکم جداییشون رو امضا کرد؛سام در بستر مرگ افتاده بود و مو برای عیادتش به خونه اش رفته بود.
هی سام،میدونی که در طول زندگی من وتو خیلی به بیسبال علاقه داشتیم یه لطفی در حق من می کنی رفیق؟ وقتی رفتی بهشت به من بگواونجا هم بیسبال بازی می کنند؟
 من وتو سالهای سال دوستای خوبی برای هم بودیم این درخواست تو رو حتما انجام می دم

سام مرد.... چندین شب از مرگش می گذره مو خوابیده صدایی رو از دور می شنوه که نفس نفس زنان اونو صدا می کنه ! مو بلند میشه ومیگه: کیه؟؟
منم سام!
یعنی چی؟ سام مرده
دارم بهت میگم من سام هستم
هی پسر توکجایی ؟ چرا نفست بند اومده؟
من تو بهشتم وبرات دوتا خبر دارم ! یکی خوب یکی بد!
باشه پس اول خوبه رو بگو
من الان دارم از سر بازی بیسبال برمی گردم
جدی؟ این عالیه! حالا خبر بده چیه؟؟
تو سه شنبه تو تیم هستی......!!!

این متنو از کتاب توتویی برداشتم به نظرم ارزش کپی کردن رو داشت

نوشته شده در 26 آبان 1391برچسب:,ساعت 16:9 توسط گربه ناناش|